اصولا رسانه یک فرهنگ را علاوه بر تبلیغ و ترویج، میسازد. امروز رسانهها فرهنگساز هستند و ساختار فرهنگی مردم در هر کشور، شهر و یا روستایی توسط رسانهها ساخته میشود.
اگر امروز در کشور ترکیه چند فرهنگی وجود دارد، ریشه این چند فرهنگی را باید در رسانههای ترکیه جستجو کرد. کشوری که میلیاردها دلار سود بابت فروش تولیدات نمایشیاش از سایر کشورها دریافت میکند.
بررسی آثار تولیدات نمایشی کشور ترکیه -که مهمترین خروجی رسانههای این کشور است - نشان میدهد که رسانههای این کشور طی ۲۰ سال اخیر (از زمان تاسیس رسانههای خصوصی)، یک دوپارگی فرهنگی وسیعی را خلق کردهاند. یعنی به صورت کاملا تخصصی فرهنگ عامه (pop culture) به شدت تحت تاثیر فرهنگ نمایشی (Dramatic culture) است.
در نتیجه سبک زندگی مردم این کشور در همه جنبهها نه اسلامی است و نه غربی. یک بحران هویت فراگیر وجود دارد که ناشی از خروجیهای نمایشی مثل موزیک ویدئوها، سریالها و فیلمهای سینمایی است. شاید این مسئله برای مسئولان فرهنگی ایران مضحک باشد اما فرهنگ عامه به شدت تحت تاثیر فرهنگ نمایشی (Dramatic culture) است. به همین دلیل پس از پخش سریال در پناهتو چادر به حجاب اول دانشگاههای کشور در نیمه نخست دهه هفتاد تبدیل میشود و الگویی برای متمایز بودن بانوان به حساب میآید.
بررسیها نشان میدهد که سرانه تولیدات نمایشی در کشور ما کمتر از ترکیه نیست. با اینکه بخش دولتی و رسانههای دولتی ترکیه در تولیدات نمایشی کمترین دخالت را دارند.
به عبارت دیگر، این بلای بزرگ چندپارگی بر سر کشور ایران هم آمده و اگر «دراماتیک کالچر»، فرهنگ عامه مردم کشور ترکیه به دو تکه تقسیم کرده، فرهنگ عامه در داخل کشورمان کاملا چند پاره شده است.
یک «دراماتیک کالچر» تحت تاثیر تلویزیون ساخته شده، یک «دراماتیک کالچر» توسط سینما کاملا فرهنگ عامه را بلعیده و یک «دراماتیک کالچر» توسط شبکه ماهوارهای پدید آمده و یک «دراماتیک کالچر» در رسانههای تعاملی، که سابق بر این شبکه خانگی نمایش نام داشت. هیچ کدام از این فرهنگهای نمایشی که تاثیر مستقیم بر فرهنگ عامه دارد، توسط اراده واحدی اداره نمیشود.
در نتیجه این چند پارگی فرهنگی تا ۱۴۰۰ ادامه پیدا میکند و در این مقطع زمانی با یک فروپاشی فرهنگی و یک چندگانگی شدیدتر از فرهنگ ترکیه مواجه خواهیم بود.
قابل تامل این که گروههای سیاسی و مجموعههای فرهنگی بنا به هر دلیلی به موضوع توجهی ندارند و اغلب مدیران فرهنگی سرگرم رزومهسازی یا مشغول رتق و فتق امور تابعیت خود در کشور دیگری هستند، علی الخصوص مدیران فرهنگی!
در چنین شرایطی این فروپاشی قابل پیشبینی در ۱۴۰۰ را نمیتوان کتمان کرد. با ایجاد این فروپاشی، هیچ تغییر سیاسی در ایران رخ نخواهد داد اما بافت اجتماعی ایران دگرگون خواهد شد.
مگر اینکه استراتژیستهای فرهنگی وارد گود شوند و به جای سخنرانی یک کار میدانی بزرگ انجام دهند. در فضای فرهنگی بیشتر از آنکه افرادی وجود داشته باشند که کار عملیاتی انجام دهند، بیشتر سخنران وجود دارد و در طرف مقابل، عدهای در رسانههای تعاملی جدید غفلت مدیران فرهنگی را فرصت مغتنمی میدانند که از آن بهره میبرند و مدیومهای تازه خود را تقویت میکنند.
بنابراین و از این منظر، قطعا رسانههای تعاملی مسیر انتخابات ۱۴۰۰ را رقم خواهند زد و باید دید فعالان فرهنگی، اهمیت رسانههای تعاملی را درک خواهند کرد.
سریالهایی که اخیرا در شبکههای تعاملی (شبکه نمایش خانگی در حال ساخت و توزیع است، در راستای تقویت شبکههای تعاملی و افزایش مخاطبان این شبکهها ساخته میشوند. در واقع هم سرگرمیساز هستند و از سوی دیگر مسیر فرهنگی و مختصات فرهنگ عامه را به سادگی تغییر میدهند.
در واقع رسانههای تعاملی با این تولیدات نمایشی در قالب سریال قصد فرهنگ سازی دارند. فرهنگی که هیچ ارتباطی به فرهنگ عامه رسمی فعلی ندارد.
سریال «ممنوعه» که اخیرا از رسانههای تعاملی پخش شده است، مثل سایر سریالهای عرضه شده در این حوزه، طول و عرض فرهنگ عامه را به صورت حبابگونه افزایش میدهد. آنهم فرهنگی که هیچ ارتباطی با فرهنگ عامه حاکم در یک قرن اخیر ندارد، به همین دلیل سریال را از دریچه فرهنگ سازی بررسی خواهیم کرد.
ورودی سریال گروههای زیرزمینی ورزشی که امکان فعالیت قانونی آنها بسیار نادر و در فضای رسمی غیرممکن است را مشاهده میکنیم. فرهنگ قمار و مبارزههای ظاهرا ورزشی اما بسیار خشن که در دو فیلم کیفر (حسن فتحی) و انتهای خیابان هشتم (علیرضا امینی) نمونههای مشابه آن را دیدهایم. بیزنس خشونت در زیرزمینهای که با الگوهای نمایشی، قصد دارند آن را چاشنی فضای تفریحی و فرهنگی کنند.
فرهنگ دومی که در فیلم شاهد آن هستیم میهمانی مختلطی است که زنان امکان ارتباط صمیمانه با مردان دیگر را دارند و فرصت استفاده مخدر و مشروب برای آنان فراهم است! کلوپهایی که ادارهکنندگان ثابت دارد اما در قالب میهمانی برگزار میشود.
مالکیت و تعلق داشتن قانونی به مردان دیگر هم مسئله چندان مهمی از منظر فرهنگ میهمانیهای غیر رسمی نیست و موتیف مفهومی سریال بحث تعلق یا تعلق نداشتن است. نمایش مصرف کوکائین در همان ابتدای سریال با لذت وصف ناشدنی به تصویر کشیده تا مصرف مواد مخدر گرانقیمت هم بخشی از این صادرات فرهنگ نمایشی باشد.
فرهنگ دومی که سریال آنرا القا میکند و اشاعه آن کاملا عادی جلوه میکند، زندگی جمعی دختران و پسران مجرد است. زیست جمعی دختران و پسران جوان است که نخستین بار در قاعده بازی (بهنام بهزادی) به تصویر کشیده شد. در آن فیلم گروهی از دختران و پسران به بهانه اجرای یک نمایش در خارج از کشور با یکدیگر زندگی میکردند. یک زندگی موازی که والدین هم از آن مطلع هستند اما هیچ مواجه سخت یا برخوردی با آن ندارند و به سادگی با این سبک زندگی کنار آمدهاند و سریال به غیر از رابطه سامی (میلاد کی مرام) و برکه (الهه حصاری) روابط مربعی و مثلثی سایرین را به صورت زیرپوستی کاملا عادی جلوه میدهد.
برکه در اثر مشاجره با سامی تجنگی، در میانه بازگشت به تهران تصادف میکند و پدرش در بیمارستان رو در رو با او همان دیالوگ همیشگی را تکرار میکند: "کسی که بخواهد به تو چپ نگاه کند من چشمهایش را درمییاورم. " پدر همچنان سنتی است اما با علم به اینکه دخترش نیمهشب با یک پسر غریبه بیرون میرود در بازگشت وقتی دختر نزدیک به سپیده دم از ملاقات شبانه باز میگردد، پدر فقط به یک نگاه سنگین بسنده میکند. درواقع موج سینمای دختر پسری که از نیمه دهه هفتاد متولد شد و دختر پسر مثل کابوهای فیلمهای وسترن یا در افق گممیشدند یا اینکه ماجراجویی عاشقانهاشان به یک ازدواج ختم میشد در سریالهای کنونی وضعیتی کاملا سفید دارند. هیچ التهابی از سوی خانواده مثل فیلمهای دختر و پسری دهه هفتاد وجود ندارد و والدین کاملا زیست غیر رسمی دختران و پسران را پذیرفتهاند. این فرهنگ در حال القا شدن به جامعه است.
فرهنگ بعدی که در آثار سینمایی طی این سالهای تقویت شده و سریالهای ترکی پخش شده از شبکه GEM آنها را تقویت کرده، فرهنگ خیانت مثلثی است. مردی که عمدتا همسر دارد و با یک زن دیگر رابطه دارد. خسرو (هادی حجازیفر) دایی برکه که با رها (لیلا زارع) ازدواج کرده به صورت مخفیانه با پروانه(نیکی کریمی) رابطه دارد و در پایان قسمت سوم درخواهیم یافت پروانه متاهل است.
البته رابطه این دو همچنان در هالهای ازابهام قرار دارد اما رویدادهای مشابه با چنین مضمونی در شبکه نمایش خانگی دائما در حال تکرار است.
یک زن در میان دو مرد یا یک مرد در میان دو زن. این مثلث گاهی تبدیل به مربع هم خواهد شد و نمونه شاخص آن سریال عاشقانه (منوچهرهادی) و یا سریال کاملا معروف شهرزاد است.
این سریالها قصد ندارند هیچ گره اجتماعی و یا تاریخی را باز کنند بلکه با یک قصد مشخص با قرار دادن یک زن در میان دو مرد، یا یک مرد در میان دو زن، فرهنگ دلخواه خودشان را میسازنند و ضمیمه فرهنگ عامه میکنند. این رابطه مثلی میان ترانه (بهاره افشار)، برکه و سامی هم به موازات روایت پیش خواهد رفت و همین سریالهای قبح روابط متعدد را در جامعه خواهد شکست و مسئول مربوطه مشغول انجام امور مربوط به تابعیت ایالت متحده خویش است.
*تسنیم
ارسال نظر